معنی کالای دست نخورده

لغت نامه دهخدا

دست نخورده

دست نخورده. [دَ ن َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ] (ن مف مرکب) سالم. چنانکه نهاده باشند. || بکر. دوشیزه. به مهر.


نخورده

نخورده. [ن َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ] (ن مف مرکب) خورده ناشده. ناخورده. || که نخورده است. که مزه ٔ چیزی را نچشیده است. || مجازاً، غیرمتنعم.
- امثال:
از نخورده بگیر بده به خورده، نظیر:
از ندار بگیر بده به دارا.

فرهنگ فارسی هوشیار

دست نخورده

سالم، دوشیزه


غذا نخورده

اخوار تار نخورده

فارسی به آلمانی

دست نخورده

Ganz, Ganze (n)

واژه پیشنهادی

دست نخورده

ناب

باکره


کالای دست ساز

کارد ستی

فارسی به عربی

دست نخورده

سلیم، عذراء، کامل، کل

فارسی به ایتالیایی

دست نخورده

intatto

intero

ترکی به فارسی

معادل ابجد

کالای دست نخورده

1391

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری